♥♥کبوتر دریا ی عشق♥♥

بی تو هربار براین پنجره، امید پراندم...♥...که شاید کبوتر جعل گریزد از شاهین زمانه...♥...

دلم می خواست ;عشقم رانمی کشتند,صفای آرزویم را‏_که چون خون خورشید تابان بود‏_میدیدند‏_چنین ازشاخسارهستی ام آسان نمیچیدند‏_گل عشقی چنان شاداب را پرپرنمیکردند‏_به نامرادی ها نمیدادند‏_به صدیاری نمیخواندند‏_به صدخواری نمیراندند-چنین تنها؛به صحراهای بی پایان اندوهم نمیبردند
نوشته شده در جمعهبرچسب:,ساعت 20 توسط ♥آمینا ♥| |

دل من جام لبریزازصفابود,ازاین دلها,ازاین دل هاجدابود,شکستندش به خودخواهی,شکستند,خطابودآن محبت هاخطابود
نوشته شده در جمعهبرچسب:,ساعت 19 توسط ♥آمینا ♥| |

خدارابلبلان 'تنهامخوانید‏!‏ مراهم ,یک نفس ،ازخودبدانید هزاران قصه ناگفته دارم, غمم رابشنوید,ازخودمرانید!‏
شمادانیدومن 'کاین ناله ازچیست‏?‏ چه درداست این که درهرسینه ای نیست‏?‏ ندانم آن که سرشار ازغم عشق‏' جدایی راتحمل می کندکیست‏?‏
نوشته شده در جمعهبرچسب:متن عاشقانه ;وزیبا,ساعت 19 توسط ♥آمینا ♥| |

شقایق ها,سرازبسترکشیدند. شراب صبحدم راسرکشیدند. کبوترهای زرین بال خورشید, به سوی اسمان هاپرکشیدند
نوشته شده در جمعهبرچسب:,ساعت 15 توسط ♥آمینا ♥| |

ازلب گرم تومی چیدم ¥ گل صدبرگ تمنارا¥ درشب چشم تومیدیدم¥ سحرروشن فردارا¥ سحرروشن فرداکو؟ گل صدبرگ تمناکو؟ اشک ولبخندوتماشاکو؟ ان همه قول وغزل هاکو؟ من واین اتش هستی سوز` تاجهان باقی ست وجان باقی ست بی تو درگوشه تنهایی ، بزمدل باقی وغم ساقی ست!‏
نوشته شده در جمعهبرچسب:,ساعت 15 توسط ♥آمینا ♥| |

صدف سینه من عمری؛؛گهرعشق توپرورده ست"؛کس نداندکه دراین خانه ؛طفل بادایه چه هاکرده ست
نوشته شده در جمعهبرچسب:,ساعت 14 توسط ♥آمینا ♥| |

تنها برای آنی مینویسم که من میدانم اومیداندو او

سلام ...ب وب  من خوش  آمدی ....ازکسا ی ک  نظر  میزارن ممنونم ...و  ازشون می  خوام  ب  و ب  دو ستم  ک  اولین  لینکمه سر  بز نن ... ♥♥جویبار لحظه  ها ♥♥♥با  تشکر .....

نوشته شده در جمعهبرچسب:,ساعت 14 توسط ♥آمینا ♥| |


 בنيــآے بـבوלּ تــُـو

شباهَتـــ عَجيبــے بــا ايـלּ غـُروبــْ هـآے لـَعنتـے בارב

בلـ♥ـگيـر و בلْ گيــر و בلْ گيــ ــر

---------------------------------------------------------------------------------------------

هنوز دلخوشم به،

“خدا نگهدارش”

اگر نمیخواست برگردد؟

اصراری نبود که خدا مرا نگه دارد!

---------------------------------------------------------------------------------------------

چقدر صدای تیک تاک

ساعت دلخراش است

وقتی تو

"یک ثانیه"

هم در کنارم نیستی

---------------------------------------------------------------------------------------------

حتی به سایه خودتون هم دل نبندید
.

.
.
.
.
.

.

.

. چون وقتی همه جا تاریک بشه اون هم تنهاتون میذاره

---------------------------------------------------------------------------------------------

هر آدمی تو زندگیش یه بی معرفت داره
که اون بی معرفت
دوست داشتنی ترین آدمای روزگاره !
بی معرفت ، به یادتم . . .

نوشته شده در برچسب:,ساعت 13 توسط ♥آمینا ♥| |

مي گويند يك روزي هست

كه چرتكه بدست مي گيرند و حساب و كتاب مي كنند

و آن روز تو بايد تاوان آنچه با من كردي پس بدهي!

فقط نمي دانم

تاوان آن موقع تو

به چه درد من مي خورد...!؟

نوشته شده در برچسب:,ساعت 13 توسط ♥آمینا ♥| |



غرور نذاشت بهت بگم قد خدا دوست دارم
 
حالا نشستم یه گوشه دارم ستاره میشمارم
 
 تنهایی عین یه تبر شکسته برگ و ریشه مو
 
سوزونده آفت غرور از حالا تا همیشه مو
 
اگه بهت گفته بودم حالا تو مال من بودی
 
من تو خیال تو بودم تو تو خیال من بودی
 
کاشکی میون من و تو تو اون روزا حصار نبود
 
هیچی میونمون به جز دلای بی قرار نبود
 
انگار که تقدیر نمی خواست تو در کنار من باشی
 
منم بهار تو باشم تو هم بهار من باشی
 
یه خلوت ساکت و سرد انگار اسیرمون شده
 
نمیشه فکر دیگه کرد ما خیلی دیرمون شده
 
تو رفتی و حالا دیگه اونور دنیا خونته
 
انگار نه انگار که کسی اینور آب دیوونته
 
تقصیر هردومون بوده ما عشق و نشناخته بودیم
 
فقط یه قصر کاغذی تو رویامون ساخته بودیم
 
باید یکی از ما دو تا غرور و میذاشت زیر پا
 
آروم به اون یکی میگفت یه عاشق واقعی باش
 
جدایی دستای ما یه اتفاق ساده نیست
 
سواره هرگز باخبر از غصه پیاده نیست
 
توی مسیر عاشقی باید هوای دل و داشت
 
حرف دل و عین قسم رو طاقی چشما گذاشت
 
حالا که من تنها شدم قدر چشاتو میدونم
 
ولی نمیشه کاری کرد همیشه تنها میمونم
 
کاش توی دنیا هیچکسی قربونیه غرور نشه
 
راه دو تا پرنده کاش هیچ روزی از هم دورنشهی

نوشته شده در برچسب:,ساعت 13 توسط ♥آمینا ♥| |


هر روز که می آمدی و بوســـه ای می دادی،


من آن را گــِــره ای می کردم بین نخ های کاموا


حال که شـــال گردنی قرمز با هزاران هزار گره برایت

بافتـــــه ام نیستی …


به خودم دلـــــداری می دهم …


برایش کـــوتاه بود؛ خوب شد که رفت …!!!

نوشته شده در برچسب:,ساعت 13 توسط ♥آمینا ♥| |


شراب خواستم…

گفت : ” ممنوع است ”

آغوش خواستم…

گفت : ” ممنوع است ”

بوسه خواستم…

گفت : ” ممنوع است ”

نگاه خواستم…

گفت: “ ممنوع است ”

نفس خواستم…

گفت : ” ممنوع است “

… حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ،

با یک بطری پر از گلاب ،

آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد

با هر چه بوسه ،

سنگ سرد مزارم را

و …

چه ناسزاوار

عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ،

نگاه می کند و در حسرت نفس های از دست رفته ،

به آرامی اشک می ریزد …

تمام تمنای من اما

سر برآوردن از این گور است

تا بگویم هنوز بیدارم…

سر از این عشق بر نمی دارم …

نوشته شده در برچسب:,ساعت 13 توسط ♥آمینا ♥| |




"عاشق" که میشوی ،
همه چیز "بی علت" می شود ...
و تمام دنیا "علـت" میشود ،
تا "عـشق" را از تو بگیرد ..
نوشته شده در برچسب:,ساعت 13 توسط ♥آمینا ♥| |


Power By: LoxBlog.Com